سلطان غم کارگر!
به گزارش امید لرستان، سوژه خبری امروز ما کارگر بود به همین واسطه سراغ کارگران روزمزدی رفتیم که در کنار بیمارستان عشایر خرم آباد؛ سالهاست هنگام گذر از آنجا می بینم شان که منتظر… ایستاده و نشسته به درخت، جدول و یا دیواری، برای پیدا کردن کار …
دنبال یکی از میان آنها بودم که بتوانم با او صحبت کنم، چند بار چهره همه کارگرهای میدان را یکی یکی مشاهده کردم، برخی من را می دیدند، احساس می کردند کار دارم و دنبال کارگر هستم.
بعد از چند دقیقه، دو فرد میانسال که در گوشهای ایستاده بودند را دیدم، سمت شان رفتم و باب صحبت را با آنها باز کردم…
پای درد دل کارگران
از آنها خواستم در خصوص مشکلات خودشان برایمان توضیح دهند، ولی بقیه تا فهمیدند خبرنگار هستم دورم جمع شدند و ما را چند دقیقه مهمان دغدغههایشان کردند؛ دغدغههایی که حاکی از دریایی از غم بود!!
برای چیزی دیگری به آنجا رفتم ولی جنس صحبت و مشکلاتشان چیز دیگری بود و امیدی که من به دنبال آن در میان آنها بودم، جایی نداشت! طوری صحبت می کردند که انگار قرار است فردا دیگر نباشند و این مرا در حین مصاحبه چند بار آزار داد.
ولی ادامه دادم، هرکدام دارای مشکلات خاص خودشان بودند، از پیرمرد ۸۰ ساله با چند فرزند تا مرد ۵۵ ساله سرطانی و افرادی که هر کدام مشکل خود را داشتند. در چهره هایشان سختی هایی نهفته بی داد می کرد…
برخی هر طور که بود، خود را بیمه کرده بودند ولی عمدتاً فاقد بیمه و یا هر حمایت دیگری از سوی دولت بودند.
می گفتند وقتی ما کارگر ساده هستیم و مهارت خاصی نداریم و بارهای این و آن را نیز خالی میکنیم، کارت مهارت از کجا بیاوریم؟ برای دریافت کارت مهارت یا باید کاشی کار باشی، یا سفت کار، یا نما کار و یا سفید کار …
از پیرمرد 80 ساله تا بیمار سرطانی که به خاطر مشکلات مجبور به کارگری هستند
پیرمرد 80 ساله که اندامی رنجور و شکسته داشت نیز گرد ما آمده بود، میگفت: من که توان، سواد و آمدن و رفتن برای کارت مهارت ندارم که بیایم بروم خودم را بیمه کنم مجبورم برای تامین معاش زندگی ام هر روز به میدان بیایم که شاید کاری برایم پیدا شود و شرمنده به خانه باز نگردم.
مرد ۵۵ ساله دیگری که دارای سرطان و بارها نیز شیمیدرمانی را انجام داده در میان کارگران از مسائل و مشکلات خود می گفت… از این که چهار فرزند دارد و مجبور است با این شرایط سختی که دارد هر روز به میدان بیاید که شاید کاری برای انجام پیدا کند و بتواند سفره خانواده شش نفری را خالی نبیند. با اینکه تحت پوشش کمیته امداد بود ولی حمایت های این نهاد را برای زنده ماندن را نیز کافی نمیدانست. از بستری شدن در بیمارستانهای تهران نیز سخن به میدان میآورد که در لرستان، مرکز درمانی برای درمان آنها وجود ندارد و از بیمهای که چند ماه است به دلیل بیکاری قطع شده و تاریخ انقضای دفترچه آنها نیز به سر آمده است…
در این محل که کارگران، معمولاً از هفتاد تا هشتاد نفری که حضور دارند، بین بیست تا سی نفر کاری برایشان فراهم می شود ولی سایرین بیکار به خانه بر می گردند. در فصل بهار که باید فصل کار آنها باشد به دلیل شیوع کرونا، بیکار تر از همیشه ماندهاند با اینکه توان کار نداشتند، اما به دنبال کار بودند و از شرایط کاری خود گفتند که قیمت روز مزد آنها ۱۰۰ هزار تومان است ولی برخی کارفرمایان به آنها بین سی تا پنجاه هزار تومان پرداخت میکنند که حتی بخشی از آن را نیز باید هزینه ایاب و ذهاب بپردازند و یا لوازم کار همانند دست کش و ماسک تهیه کنند.
هر کدامشان، مشکلات خاص و ناراحت کننده خودشان را داشتند، که شاید خیلیها شنیده باشیم ولی لمس نکرده ایم از نمایندگانی که قبل از انتخابات در میان آنها حضور یافتند و پیروز شدند و سراغی از آنها نگرفتند، دل پر دردی داشتند تا اینکه حتی مکانی ساماندهی شده در اختیارشان نیست که از سوز سرمای زمستان و گرمای داغ تابستان در امان باشند.
هیچ دستگاه متولی ای برای سازماندهی آنها اقدامی نکرده است حتی خیلی هایشان توان پرداخت حق بیمه ۱۹۰ هزار تومانی خود را نیز نداشتند و در چند ماه گذشته به دلیل شیوع کرونا آن را نیز پرداخت نکردهاند.
از روزهای سخت مستاجری می گویند که قیمت ها سر به فلک کشیده و توان اجاره پرداخت را ندارند و مجبورند در خانههایی که شرایط و استاندارد زندگی در ان ها نیست، زنده بمانند!
اینها تنها بخشی از دغدغه های کارگرانی بود که دور ما جمع شدند و هر کدام از موانع و مشکلات خود می گفتند از این که جهاز دخترشان را نتوانستند تامین کنند و شرمنده آنها شدند، از اینکه نتوانستند ابتدایی ترین دغدغهها و نیازهای فرزندان خردسال را نیز تهیه کنند. از مشکلاتی زیادی صحبت کردند ….از بی مهری گفتند…از فراموشی ها گفتند تا شاید مسئولی، مدیری، نمایندهای ببیند و بیاید و یک روز مشکل آن ها را برای همیشه حل کند….
روز کارگران روزمزد مبارک
میلاد فاضلی| امید لرستان
/.انتهای پیام