مجلس اصلا در ریل اقتصادی نیست/ با هدیه، مساله خودرو از دستور مجلس خارج شد
برای شروع خودتان را معرفی کنید و از فعالیتهائی که داشتهاید برایمان بگوئید.
بسمالله الرحمن الرحیم. بنده روحالله ایزدخواه هستم. متولد مشهد هستم، ولی خانوادهام اصالتاً بیرجندی هستند. متولد سال 57 هستم.
پس همسن انقلاب هستید.
بله، همان دی ماه و بهمن 57، ولی شناسنامه زده 1/1/58. تحصیلاتم در حوزه علوم انسانی، لیسانس مهندسی صنایع MBA و دکترا هم مدیریت تکنولوژی. تقریباً از سال 80 کار حرفهای را در حوزه اقتصادی با نگرش به بحث توسعه و عدالت شروع شده است. ده سال در فضای سیاستگزاری در قالب پژوهشی و مشاورهای، در حوزههای صنعت، کشاورزی (وزارت جهاد کشاورزی)، سازمان برنامهریزی، برنامه توسعه بخش صنعت و تولید، تخصصاً در حوزه تولید و سیاستهای تولیدی و صنعتی و اشتغال و کسب و کار بوده است. اگر اقتصاد را به اقتصاد کلان و اقتصاد خرد تقسیم کنیم، یک چیزی هم به نام اقتصاد میانی وجود دارد که کمتر در موردش صحبت میشود و بیشتر به حوزههای اشتغال، توسعه منطقهای، توسعه استانی و توسعه روستائی و سیاستهای صنعتی مربوط میشود. پنج سال در حوزه صنعت پلیمر و صنایع پائین دستی پتروشیمی در بخش غیردولتی کار حرفهای کردهام.
در حوزه محرومیتزدائی و توسعه مناطق محروم هم درگیر بودهام و هستم و چندسالی است که به شکل میدانی به مناطق محروم رفتهایم با نگرش توسعه اقتصادی. بنابراین حدود ده سال سابقه حرفهای من از مباحث نظری تا میدانی و عملی در حوزه اقتصاد بوده است. گاهی هم یادداشتهائی در رسانهها مینویسم.
شاید ده سالی هست که شعارهای اقتصادی تبدیل به شعارهای هر سال و کشور شده از هر مسئولی هم که سئوال میشود، این پرسش مطرح است که این بحران اقتصادی را چگونه باید پشت سر گذاشت. جایگاه مجلس در حل کردن مشکلات اقتصادی کجاست. موقع انتخابات ریاستجمهوری که میشود میگوئیم اگر قوه مجریه درست بشود، حرکت به سمت پیشرفت و عدالت و رفع تورم و رکود و همه اینها اصلاح میشوند. موقعی که نوبت به انتخابات مجلس میرسد میگوئیم اینجاست که دارد سیاستگزاری میکند. بالاخره کدامیک از اینها اهمیت بیشتری دارند؟
مجلس در عرصه اقتصادی از ریل خارج شده و در جایگاه خودش نیست. این هم مختص مجلس فعلی نیست، بلکه چندین مجالس اخیر اینطور بودهاند. در بیست ساله اخیر مجلس نقشی را که باید در حوزه اقتصادی ایفا میکرد، نکرده، چرا؟ چون اگر به ترکیب چند مجلس اخیر نگاه کنید، اغلب نمایندگان به شدت در مورد حوزه اقتصاد بیسواد یا کمسواد هستند. در همین مجلس فعلی، زیر ده نفر متخصص اقتصادی داریم. 290 نفر نماینده، زیر ده نفر متخصص اقتصادی. چنین مجلسی قطعاً مسئله اقتصاد را نمیفهمد و اگر هم ورود کند، تصمیمات غلطی میگیرد و تشخیص غلطی خواهد داد. لذا به نظر من مجلس کلاً از ریل اقتصادی خارج است و در ریل سیاستگزاری اقتصادی کشور نیست.
که تازه انتظار داشته باشیم دولت هم بتواند کارش را درست انجام بدهد!
بله. مجلسی که خودش باید برای دولت، ریلگذار باشد. نقش مجلس در جمهوری اسلامی از قوای دیگر بالاتر است. مجلس میتواند رئیسجمهور را عزل کند، ولی رئیسجمهور نمیتواند مجلس را منحل کند، پس قدرت مجلس بیشتر از دولت است. مجلسی باید دولت را تنظیم و سیاستها را در جایگاه قانون هدایت میکرد، چون مجلس پاسدار قانون اساسی است و باید بتواند قانون اساسی را در ریل اجرا هدایت کند. مجلس قوه مجریه نیست، اما قوه ریلگذار است و دولت قطار است. این مجلسی که باید ریلگذار باشد، کلاً خودش از ریل خارج است و تشخیص ندارد. علاوه بر آن شاهد مفاسد و عدم شفافیت و تعارض منافع در خود مجلس به لحاظ اقتصادی هستیم. این دیگر قوز بالای قوز است.
90 نماینده رد صلاحیت شدند.
امروز نود نماینده یا کمتر پرونده اقتصادی دارند. بعضی از نمایندگان همزمان در کمیسیون انرژی در وزارت نفت شاغلند. کسی که خودش دارد از وزارت نفت حقوق میگیرد، در کمیسیون انرژی چگونه میتواند دولت را در حوزه انرژی و نفت تنظیم کند.
این تعارض منافع شخصی دارد.
تعارض منافع شخصی و سازمان دارد. در خودرو یادم هست که از بیست سال پیش تا امروز، در دو سه مقطع مجلس میخواست به عرصه صنعت خودرو ورود جدی کند، با یک هدیه خودروئی، موضوع از دستور خارج میشدد. یک بار به همه نمایندهها پاترول دارند. عده قلیلی نگرفتند و موضوع خودرو از دستورکار مجلس خارج شد. یک بار پژو پارس دادند، یکبار ماشین دیگر. در حالی که نارضایتی مردم در حوزه صنعت خودرو بسیار بالاست و مجلس نمیتواند کاری بکند و کاری هم نمیکند. مالیات همینطور. مالیات را از کارگر و کارمند میگیریم، اما بیش از هزار میلیارد تومان فرار مالیاتی و یا معافیت مالیاتی داریم و مجلس روی اینها دست نمیگذارد. بعد دولت میآید و برای کسری بودجه 40 هزار میلیارد تومانی، بنزین را گران و تورم را به کشور تحمیل میکند، اما مجلس باز ساکت است. این مجلس گوئی اصلاً درکی از مسائل اقتصادی ندارد. یکبار دولت لایحهای برای ایجاد 12 منطقه آزاد به مجلس داد، در تصمیمگیری تبدیل به 80 منطقه آزاد شد، چرا؟ چون هر نمایندهای میگفت یکی هم به شهر ما بدهید، انگار نقل و نبات است. متوجه نیستند که منطقه آزاد، عامل توسعه نیست، بلکه گاهی مانع توسعه میشود. کما اینکه در بسیاری از مناطق آزاد، فقط گرانی به منطقه تحمیل شده و سود دیگری برای مردم نداشته. بیشتر واردات است تا صادرات. قاچاق توسعه پیدا کرده. این مسائل را نماینده نمیفهمد و مدام میگوید تعدادش را زیاد کنید. قطعاً در این قضیه ساخت و پاخت و زد و بند هست. نماینده میخواهد بیلان کارش را مثبت جلوه بدهد و به مردم میگوید برایتان منطقه آزاد آوردهام و مردم بیچاره با مشکلات منطقه آزاد سرگرم میکند. من به شکل تخصصی روی این بحثها کار کردهام و میدانم که فاجعه است. به اسم صادرات، بخش اعظم قاچاق از مناطق آزاد وارد کشور میشوند. چه منطقه آزادی؟ صورت قضیه را درست میکنند. مثلاً برنج پاکستانی را به سولههائی در منطقه آزاد چابهار میآورند، بستهبندی و اسمش میشود تولید داخل و داخل کشور میآید.
وجود قاچاق یکی از عواملش عدم قانونگذاری صحیح در مجلس است؟
بله، مجلس نتوانسته است به صورت دقیق، مدخلهای قاچاق را رصد کند. بعضی از نمایندههای فعلی که پرونده دارند، پروندههایشان در مورد واردات است. رفته و با یک وارداتچی ساخت و پاخت کردهاند که کارش را راه بیندازند و واردات بکنند، حالا یا به صورت قانونی، رسمی یا غیررسمی. قاچاق سازمانیافته داریم. اگر هم قانون داشته باشیم، مجلس قطعاً در نظارت لنگ زده است. قوه نظارتی مجلس تقریباً تعطیل است. در بیست سال اخیر به یاد میآورید که هیچ پرونده تحقیق و تفحصی به سرانجام رسیده باشد؟ شروع میشود، ولی معلوم نیست که ته آن چه جور تمام میشود. یادم نمیآید که هیچ پرونده تحقیق و تفحصی به سرانجام رسیده و مسئله حل شده باشد. یک جائی از وسط کار به بعد پرونده به بایگانی میرود و یا ماستالی میشود.
هیچ نمایندهای هم پیگیری نمیکند.
دو سه تا نماینده هم بخواهند داد بزنند صدایشان به جائی نمیرسد. خود استیضاحها تبدیل به کاسبی شده. نماینده میآید و به عنوان موافق استیضاح اسم مینویسد و رأی جمع میشود و بعد تا روز استیضاح، آن زوارتخانه با نمایندهها لابی میکند و میپرسد چه میخواهید راضیتان کنیم بیخیال شوید؟ بعد میبینید که از 80 امضا رسید به 20 تا. اینها که همه میخواستند استیضاح کنند، چه شد؟ راضیشان کردند. استیضاح شده چماق و سازوکاری برای لابیگری بیشتر با وزارتخانهها. انواع توصیهنامههائی که نمایندگان مجلس به دستگاههای اجرائی مینویسند که بسیار غیرشفاف هستند. مکاتبات بین نمایندگان و دستگاههای اجرائی. دارند از این جایگاه قانونیشان سوءاستفاده میکنند. بعد میرود و در دستگاه اجرائی هم اجرا میشود و باز میبینید که شفاف نیست و پشت آن منطق و تحقیقی وجود ندارد. ما در حال حاضر شاید بیش از بیست فرودگاه غیراقتصادی در کشور داریم. اینها چرا ایجاد شدهاند؟ چون نماینده آن شهر به دولت فشار آورده که باید برای شهر من فرودگاه بزنی و اگر نزنی، تو را استیضاح خواهم کرد. در شهری که با مرکز استان دو ساعت و نیم فاصله دارد و مسافر چندانی هم ندارد، فرودگاه زده، در حالی که باید میرفت مرکز استان و از آنجا با ماشین به شهر خودش میرفت. کلی شهرک صنعتی غیراقتصادی زدهایم. کلی مجتمعهای گلخانهای با پول دولت ایجاد شدهاند. من از بسیاری از آنها بازدید کردهام و براساس مشاهداتم عرض میکنم. چرا این را زدید؟ جواب میدهند نماینده فشار آورد که باید بزنید، ما هم زدیم. کلی کارخانه فولاد و ذوبآهن در مناطق کویری داریم که آب ندارند، در حالی که ذوبآهن آب میخواهد. بندر ندارد، جائی ندارد. چرا رفتی در این منطقه ذوبآهن زدی؟ الان هم بخش زیادی از آنها تعطیل هستند، چون آب ندارند. میگویند فشار نماینده بود. کارشناس ما هم تأئید کرد و گفت که زدن این کارخانه در اینجا جواب نمیدهد، ولی نماینده فشار آورد!
ما طرح آمایش داریم که مثلاً مشخص کرده باشد که در فلان کویر نباید فلان کارخانه را زد؟
بله، 50 سال است که در سازمان برنامه، دفتر آمایش داریم و کار میکند، ولی مطالعاتش و اطلاعاتش بایگانی میشوند و از آنها استفاده نمیشود. اصلاً نمایندگان سواد استفاده از این اطلاعات را ندارند.
ممکن است سوادش را هم داشته باشند، ولی به فرمایش شما منافعش ایجاب کند که نبیند.
مجلس ابتدا باید جلوی فساد، رانتخواری، سوءاستفاده از جایگاه قانونی، زد و بندهای سیاسی، توصیهنامههای غیرموجه را بگیرد و نماینده به کار اصلی خودش بپردازد. مجلس که بنگاه دلالی نیست که هر نمایندهای که به آنجا برود، احساس کند که یک رانت بزرگ به دست آورده و حالا میتواند با هر دستگااهی به هر شکلی که دلش خواست لابی کند.
اینها نباید جرمانگاری بشود؟
چرا، البته مجلسی که ذینفع است، هیچ وقت علیه خودش اعلام جرم نمیکند.
مثل نظارت بر نمایندگان است.
بله، اولاً باید آئیننامه داخلی مجلس اصلاح شود و نمایندگان مجلس باید از شغل موازی در دولت منع بشوند. مجلسی که میخواهد بر دولت نظارت کند، بیمعنی است که نمایندگانش کاسب باشند. توصیهنامههای نمایندگان باید شفاف بشوند. تعاملات نمایندگان با دستگاهها باید شفاف بشوند.
اینها یک زنجیره معضلات به هم پیوسته هستند. آیا شما برای حل این مشکلات برنامه جامعی دارید؟
در این دوره از انتخابات، بدنه جوان و متخصصی وارد عرصه شدهاند که واقعاً تشخیص دارند، چون سالهاست که دارند در عرصههای مرتبط سیاستگزاری، اقتصادی، حوزه فساد، حوزه عدالت کار میکنند و آسیبشناسی دارند. مال امروز هم نیست. سالهاست که در اندیشکدهها، در عرصه مطالبهگری، کارهای تحقیقاتی کار کرده و با آسیبشناسی و تشخیص مشکل وارد عرصه شدهاند. تعدادشان هم کم نیست و در قالبها و طیفهای مختلف دستهبندی شدهاند و همگی تشخیص دقیقی از جایگاه نمایندگی دارند. با انگیزه اصلاح این وضعیت هم وارد میدان شدهاند. اینها اگر بتوانند وارد مجلس بشوند، امیدواریم که بتوانند اصلاحات ساختاری لازم را در مجلس، هم در امور نمایندگی و هم جایگاه مجلس در عرصه سیاستگزاری اقتصادی کشور انجام بدهند. واقعاً نباید اینطور باشد که یک دولت بیمحابا یک سیاست غلط را اجرا کند و پاسخگو هم نباشد. این خیلی وضعیت افتضاحی است. مجلس هم که فقط تماشا میکند. در هر عرصهای همینطور است. برجام را که آقایان ظرف بیست دقیقه تصویب کردند. در آنجا تشخیص و آسیبشناسی و پیشبینی دقیقی انجام نشد. مجلس نتوانست از اهرمهای خودش برای هدایت برجام به مسیر صحیح استفاده نکرد و فقط ایستاد و تماشا کرد. اول تصویب کرد و بعد هم ایستاد تماشا کرد و بعد هم نتایج و پیامدهایش را قبول نکرد و گفت کار من نبود و کار دولت بود. گردن رهبری هم انداختند. این چه وضعیتی است؟ شما رکن قانونگذاری مملکت هستید. یا همینطور کنوانسیون خارجی دیگر از قبیل FATF. این که میگویم مجلس کلاً از ریل خارج شده یعنی که اصلاً در این فضا نیست. اگر هم میآید بسیار ضعیف، موردی، بدون پذیرش مسئولیت. این فایده ندارد.
یا در بحث مالیات. گاهی قوانینی هم داریم، ولی اجرا نمیشوند. حق مجلس است که در کنوانسیونها ورود کند، چون حقوق و مسئولیتهای جهانی بلندمدت ایجاد میکنند و مجلس باید ورود کند. نمایندگانی بودند که میگفتند اصلاً متن برجام را نخواندیم و رأی دادیم. این که میگویم مجلس فعلی کارشناس نیست و نمیتواند درست تشخیص بدهد، مصادیقش را عرض کردم. مشکل ما این است.
به عنوان مثال مسئله مسکن را داشتیم که در یکی دو ساله اخیر قیمت آن سه چهار برابر شد. مجلس اراده قوی برای بررسی این مسئله نداشت. نهایتاً هم وزیر استعفا داد و میبینیم که هیچ کس پاسخگو نیست. گیریم که یک مجلس قوی هم تشکیل بشود، آیا این دولت با نگاهی که به غرب دارد و مثلاً در همین زمینه مسکن که معتقدند که باید بازار را آزاد گذاشت، قابل هدایت است و میشود با آن کار کرد؟
حداقل قابل تنظیم است، یعنی مجلس میتواند عملیات دولت را تنظیم و اجرا را محدود و مقید کنیم. نباید اجرا بتواند به شکی افسارگسیخته انجام شود. نمونهاش کارتهای سوخت هست. آقای زنگنه کارت سوخت را تعطیل کرد و حالا بعد از شش سال دوباره راهاندازی کرده. چه کسی باید از ایشان بپرسد که اگر کار غلطی بود، چرا دوباره دارید انجامش میدهید؟ اگر درست بود چرا تعطیلش کردید؟ این مجلس است که باید در اینگونه مسائل ورود کند. استیضاح اتفاقاً آخرین حربه است، نه اولین حربه. مجلس نباید منفعل باشد، بایستد و بعد که فاجعه ایجاد شد ورود کند. مجلس میتواند با قانونگذاری و محدودسازی حوزه عملیات دولت، مراقبت کند. الان مسئولی که این همه سال با یک تصمیم غلط این همه به کشور خسارت زده و سر بحث بنزین این همه مشکل در کشور ایجاد شده و پاسخگو هم نیست، چرا باید این قدر بسط ید داشته باشد؟ اگر مجلس ریلگذار است باید به گونهای ریلگذاری کند که قوه اجرا محدود و عملیاتش مقید و مشروط و مشخص باشد. در بعضی از کشورها طرف میخواهد 5/0 درصد یک پارامتر را بالا و پائین کند، باید برود و قانونش را به تصویب برساند، اما اینجا دولت جدید میآید و یک حرکت اقتصادی را که دولت قبلی شروع کرده کلاً تعطیل میکند و هیچ برخورد هم با او نمیشود. این یعنی یک حرکت آنارشیستی و لاابالیگری در عرصه سیاستگزاری. چرا اینطور است؟ چون مجلس حدود و ثغور خودش را نمیشناسد و به اختیارات و وظایف خودش آشنا نیست و یا از آن استفاده نمیکند. بخشی هم به این دلیل است که نماینده فاسد و نماینده غیرکارشناس نمیتواند قانون را اجرا کند. ما در هر دو زمینه مشکل داریم. هم نماینده فاسد، هم نماینده غیرکارشناس و بیسوادی که تشخیص درست ندارد که گیریم سالم هم باشد، تشخیص درستی نمیدهد و ما به مشکل برخواهیم خورد. در قضیه برجام، واقعاً اغلب نمایندگان متن برجام را نخوانده بودند و تشخیص نداشتند. به صرف اینکه یک نفر از مقامات عالیرتبه تأئید کرده، در ظرف بیست دقیقه تصویبش کردند. الان چه کسی مسئولیت برجام را قبول میکند؟ اگر مجلس مصوب کرده، آیا مسئولیتش را قبول میکند؟ خیر. دولت هم قبول نمیکند و میگوید تصمیم نظام بود. الان در قضیه برجام واقعاً در حال حاضر چه کسی مسئولیتش را قبول میکند؟
این اتفاق در حوزه پالایشگاهها هم افتاده.
منظورتان پالایشگاههای کوچک هستند که آقای زنگنه آنها را تعطیل کرد. بورس کالای پتروشیمی را هم آقای نعمتزاده تعطیل کرد و باعث گرانی مواد اولیه در صنایع پتروشیمی شد. مگر قوه مجریه، مجری قانون نیست؟ پس چگونه است که میتواند براساس سلیقه عمل کند؟ قانون باید در کجا مدون بشود و مجلس چگونه باید قانون را اعمال کند که دولت نتواند از آن چهارچوب بیرون بزند؟ من در قضیه پتروشیمی درگیر بوم. شخص آقای نعمتزاده آمد و پروژه پتروشیمی را که 4، 5 سال بود داشت اجرا میشد و جواب هم داده بود، تعطیل کرد و گفت به این اعتقاد ندارم. محصولات پایه میآمدند و در بورس کالا جریان پیدا میکردند. این را تعطیل کرد. در نتیجه بخش زیادی از بنگاههای صنعتی به خاطرگرانی مواد اولیه تعطیل شدند. یک وزیر تصمیم گرفت و این معضل به وجود آمد. الان چه کسی باید پاسخ بدهد. به نظر من مقصر اول مجلس است، بعد دولت. مجلسی که عرضه نداشته این ریلگذاری مناسب را برای دولت انجام بدهد و حالا یک وزیر آمده و روی منافع شخصی و تشخیص غلط خودش عمل کرده و امروز چه کسی جوابگوی این فاجعهای است که ایجاد شده است؟ به نظر من مقصر اول مجلس است.
لیستهای انتخاباتی به این مسائل توجه دارند؟
احزاب و دستهبندیهای فعلی در کشور براساس یک خرد و آمران و مسئله جاری حرکت نمیکنند و ما دچار نوعی قبیلهگرائی هستیم. اگر براساس هویت و مسئله و شناخت مسئله و درک معضلات کشور عمل میشد، باید لیستی بسته میشد که عرصه اقتصاد را که عرض کردم از ریل آن خارج شدهایم و بار عظیمی است که بر زمین مانده، به تحرک وادار میکرد، وگرنه فردا دوباره دچار برجامهای اقتصادی خواهیم شد و بعد هم که گرفتار آسیبهایش شدیم بگوئیم نظام تصمیم گرفت. مجلس باید اولاً درست تشخیص بدهد. ثانیاً مجلس سالمی باشد و فاسد نباشد و وکیلالدوله نباشند و برای مسئلهای که تشخیص داده، راهحل ارائه کند. فقط دغدغه کافی نیست. در مجالس قبلی هم شاهد بودیم که بعضی از دوستان دغدغههای خوبی داشتند، اما نمیتوانستند به راهحل برسند. اگر قرار است لیستی بسته شود، باید مسائل را بچینند و ببینند اولویتها کدامند و بعد ببینند چه کسانی میتوانند از عهده حل این مسائل برآیند. مگر نمیگویند شایستهسالاری؟ یک بعد شایستگی همین است که چه کسی از عهده حل این مسائل برمیآید. اگر مسئله ما مالیات و بانک و قانون کار و فساد و تبعیض و امثالهم است، باید ببینیم چه کسانی را داریم به مجلس میفرستیم. شما باغچه خانهتان را میخواهید سر و سامان بدهید، باغبان را صدا میزنید. کسی که گل کاشتن و هرس کردن درخت را بلد باشد. باغچه خانه را دست هر کسی نمیدهید. حالا چه جوری میخواهید مجلس را که در واقع آشپزخانه نظام است و قرار است همه چیز در آنجا پخته شود و بعد بیرون بیاید، این را بدهی به دست 290 نفر با اختیارات عریض و طویل و قدرت بالا؟ شما چنین مجلسی را میدهید دست چهار نفر که نه اقتصاد بدانند، نه قدرت تشخیص مسائل اقتصادی را داشته باشند. بعد در پاکدستیشان هم حرف باشد. ما در این دستهبندیهای سیاسی نداریم که دوستان، ملاک را تشخیص و شناخت بگذارند، چرا؟ چون مبنای این دستهبندیها، بنگاه سهامی، باندبازی و قبیلهگرائی است، نه تخصص و شناخت. وقتی اینطور شد، از یک لیست 30 نفره، دو نفر میشوند اقتصاددان. انشاءالله که بیشتر بشوند. خندهدار است.
و مدعی هم هستیم که میخواهیم برای معضلات اقتصادی راهحل پیدا کنیم.
و مبنای آقایان هم این میشود که وقتی ما لیست را میبندیم، شمائی که این کاره هستید بفرمائید بیرون، به نفع ما انصراف بدهید و کنار بروید.
که وحدت شکل بگیرد.
وحدت کی با کی؟ که چه بشود؟ بحث سر باند ما و باند شماست یا نیاز کشور و اولویت کشور و اینکه چه کسی بهتر میتواند مشکلات را تشخیص بدهد. شما وقتی میخواهی بروی دماوند، چه کسی را سردسته و مربی میگذاری؟ کسی که ده بار قله دماوند را فتح کرده و مسیر را بلد است و موانع را میشناسد.
آقای روحانی و آقای جهانگیری در اوایل سال 92 گفته بودند که اقتصاد را نمیشود پلیسی اداره کرد، گفتند به ارز که نمیتوانید بگوئید این قیمت باش، مدیریت اقتصادی است که قیمت ارز را تعیین میکند. در حالی که عمل آنها دقیقاً نقطه مقابل حرف خودشان است، مثلا ارز 4200 تومانی کاملاً یک ارز دستوری بود.
من در دولت آقای روحانی هیچگونه مدیریت اقتصادی ندیدم. اصلاً مدیریت ندیدم که بخواهیم در موردش تصمیم بگیرم که درست بوده یا غلط بوده.این آقایان بر مبنای تفکر لیبرالیسم اقتصادی میگویند به حال خودش رها کن، خود، خودش را اداره میکند. کل تفکرشان این است. آقای آخوندی گفت من حتی یک خانه هم نساختم و به این موضوع افتخار هم کرد، برای اینکه معتقد بود که دولت نباید کاری بکند. دولت اصلاً مسئول مسکن نیست.
در مورد ارز البته به همین حرف خودشان هم عمل نکردند، بلکه دستوری عمل کردند و البته جواب هم نداد.
این کارشان که اصلاً مسخره بود.
یعنی لیبرال هم نبودند!
از 1368 تا الان نسخهای که در اقتصاد پیاده کردهایم، در یک کلمه نسخه تکنوکراتی است ـ همانطور که خود آقایان هم گفتند ما تکنوکرات هستیم ـ در این نسخه اقتصادی 30 ساله، دولت از یک طرف خودش را متولی اشتغال و تولید اقتصادی نمیداند و میگوید بازار باید خودش پیش ببرد و بخش خصوصی و این حرفها و از طرف دیگر با مکانیسمهای شدیداً دولتی در اقتصاد حضور دارد، یعنی یک تناقض آشکار. مثال میزنم. شما الان در یک روستای کوچک در یک منطقه محروم میخواهید در خانهتان 50 تا جوجه را بریزد و بزرگ کنید. باید بروید و 5، 6 تا مجوز بگیرید تا به او اجازه بدهند. از این دولتیتر؟ یک کارخانه بخواهید ایجاد کنید گاهی تا 20 تا مجوز نیاز دارید که گاهی دو سال طول میکشد تا این مجوزها را بگیرید. این اقتصاد اگر دولتی نیست پس چیست؟ آقایانی که شعارشان خصوصیسازی بود. خصوصیسازی را به فروش اموال دولتی ترجمه کردند، اما از آن طرف دولت را در حوزه کسب و کار مردم به شدت بزرگ کردند. الان اگر شما بخواهید یک محصول صنعتی را به عراق صادر کنید، بیچاره میشوید. کشوری که نیاز به اشتغال و درآمد ارزی دارد. کسب و کار تسهیل که نشد هیچ، سختتر شد. دلیلش هم مداخلههای دولتی ناکارآمد است. از آن طرف اموال دولت را به ثمن بخس فروختند و اسمش را گذاشتند خصوصیسازی. هر روز داریم میبینیم که پرونده جدیدی در عرصه خصوصیسازی رو میآید. از آن طرف هم یکسری زیرساختها به لحاظ اقتصادی ایجاد شدند که برای کشور لازم بودند، ولی به شدت با هزینههای گزاف. الان ظرفیت بیشتر شهرکهای صنعتی ـ بیش از هزار شهرک صنعتی در سطح کشور داریم ـ خالی است و آنهائی هم که پر شدهاند زیر 20 درصد هستند و بقیهشان خالی هستند. این هزینهها از قِبل بیتالمال انجام شدهاند. چرا یک پنجم این هزینهها را در عرصه کمک به بخش خصوصی واقعی، صادرات و دانشبنیان کردن اقتصاد صرف نکردید. در حال حاضر 4600 دانشبنیان داریم. اگر از همه اینها نظرسنجی کنید که مهمترین مشکل شما چیست؟ اغلب میگویند دخالتهای دولتی. میگویند ما محصولی اختراع و تولید و فناوریای را کسب کردهایم و میخواهیم آن را در فضای اقتصادی بیاوریم و تجاری کنیم و بفروشیم، به دیوار دولت میخوریم. در آنجا مجوز نمیدهد، در اینجا مافیا نمیگذارد، اینجا قانون نداریم و قس علیهذا. بیچاره میکنند. بروید بپرسید. بعد اقایان شعار اقتصاد باز هم میدهند. کجای این اقتصاد باز است؟ برای مافیا و یکسری شرکتهای خصولتی باز است. شرکتهای دولتیای که ذینفع و رقیب بخش خصوصی هستند باز است. برای دلالها و قاچاقچیها و وارداتچیها اقتصاد بسیار باز است. شما با سه مجوز میتوانید واردکننده بشوید، اما با 25 مجوز هنوز با دولت درگیر هستید. کجای این اقتصاد باز است؟ دروغ شاخداری است که این تکنوکراتها سی سال است شعارش را میدهند که اقتصاد آزاد است. کجای این اقتصاد آزاد است؟ بانک یک نوع انحصار در بخش عمومی در کشور ایجاد کردهاند. بانکهائی که در شرایط رکود و بیکاری، هر روز دفاترشان شیکتر و شعباتشان بیشتر و بزرگتر میشود. این تناقض نیست؟ در یک اقتصاد بیمار راکد متورم پرمعضل، چرا وضع بانکها هر روز دارد بهتر میشود و هر روز بانکهای جدیدی درست میشوند؟ الان چند صد بانک در صف اخذ مجوز هستند، این تناقض نیست؟ با یک اقتصاد بیمار، چرا وضع بانکها اینقدر خوب است؟ پس این بانکها پول مردم را گرفته و به نوعی انحصار در بخش عمومی ایجاد کردهاند. با این پول چه میکنند؟ آیا برای مردم شغل ایجاد میکنند؟ آیا تولید را گسترش میدهند؟ آیا اقتصاد دانشبنیان را توسعه میدهند؟ نخیر. با این پول دلالی، سوداگری، بورسبازی و واردات میکنند. بانک تیرآهن خرید و فروش میکند. وظیفه بانک این است؟ آن هم در یک اقتصاد نیازمند جراحی که ما داریم.
خود بانکها دارند در اقتصاد اخلال ایجاد میکنند.
بعد جلوی چهار تا صندوق قرضالحسنه را که میخواهند به نفع مردم کار کنند میگیرند و بانک مرکزی آنها را تعطیل میکند. در کارنامه تکنوکراتها از این دروغهای شاخدار زیاد داریم. در همه دولتها هم بودهاند. تکنوکرات که میگوئیم یک تفکر است و چپ و راست هم ندارد، بلکه همه را شامل میشود. یک تفکر است و در کشور ما یک سبک مدیریت اقتصادی شده است که در همه دولتها هم رخنه داشته و کار کردهاند.
الان آدمهای راست هستند که منتقد دولتند، اما خودشان بانک دارند.
در اقتصاد کاملاً لیبرال هستند. تنها مشکلشان این است که میگویند تو نکن، ما بکنیم. تو بیتالمال را حراج نکن، ما حراج کنیم. تو بنزین را گران نکن، بگذار ما گران کنیم. دعوا سر این است که چه کسی این کارها را بکند، وگرنه سیاستهایشان با هم فرقی ندارند. تفکر همان تفکر است. مشکل این است که شعارها و آرمانهای انقلاب در زمینه اقتصاد که در رأس آنها عدالت و سپردن کار به مردم و خودکفائی و تکیه بر خود، تکیه بر درون و توانائیهای داخل بود و خود را در مقطعی هم اثبات کرده بود، کنار گذاشته شدند. در دهه 60 جهادسازندگی را داشتیم که در روستاها در عرصههای مختلف داشت خوب کار میکرد و مادر صنایع لبنی به خاطر همین تحرکی که جهادسازندگی داشت، تقریباً خودکفا شدیم. تکنوکراتها اینها را بوسیدند و کنار گذاشتند. جهاد خودکفائی، جهاد دانشگاهی و امثال اینها را داشتیم. تکنوکراتها این نهادها را یا منحل کردند و یا به حاشیه راندند و با دوگانه کاذب تخصص و تعهد، بچههای انقلاب را از عرصه اقتصاد اخراج و خودشان اقتصاد را تصاحب کردند که تا همین امروز در دستشان است. آقای زنگنهای که زمانی که من 7 یا 10 سال داشتم وزیر بود و امروز که پسر من ده سال دارد، هنوز وزیر است، آقای نعمتزاده و دیگران همینطور. نه تنها در سیاستهای اقتصادی نوگرائی نکردند، در مدیریت اقتصادی هم نوگرائی نکردند. آن وقت موقعی که به آقای زنگنه میگوئید آقا! نفت نفروشید. میگوید مگر ممکن است؟ مگر میشود نفت نفروشیم؟
بودجه سال آینده را روی فروش یک میلیون بشکه نفت بستهاند که همین الان خبری از این مقدار فروش نیست و سال دیگر ممکن است بحران ایجاد کند.
من معتقدم آقایان تکنوکرات به رغم این دوگانهسا زی تعهد و تخصص، تعهد که پیشکش، در اقتصاد تخصص هم نداشتند. دو سه نسخه منسوخ و فرسوده را از صندوق پول و بانک جهانی گرفتند و به اسم تعدیل و تثبیت به ایران آوردند و حاکم کردند و تا امروز داریم چوب آن را میخوریم. از آن طرف مداخله بیش از حد دولت در عرصه کسب و کار، از این طرف فروش و طرح اموال دولتی به ثمن بخس به اسم خصوصیسازی، از آن طرف واردات و قاچاق سازمانیافته و حاشیهنشینی و از رده خارج شدن تولید در کشور، از این طرف عقب ماندن از تکنولوژیهای روز دنیا در عرصه اقتصادی، از آن طرف هم پس زدن مردم. مردم تبدیل به تماشاچی شدهاند. مردمی که در دهه 60 امام فرمود کار را به دست آنها بدهید. متوسل میشویم به مردم. در عرصههای سختی مثل نهضت سوادآموزی و جهاد سازندگی، مردم بودند که کار را جمع کردند. الان مردم کجا هستند؟ در کشور صدهزار تعاونی داریم. اینها دارند چه کار میکنند؟ هزاران انجمنهای صنعتی و تشکلهای تولیدی داریم. چقدر اختیارات به اینها دادهایم؟ راکد و تعطیل هستند. انبوهی از اتحادیههای روستائی داریم. اینها الان کجا هستند؟ چرا هنوز مثل دو هزار سال پیش شاهد دلالی در کشاورزی هستیم؟ کشاورز یک سال زحمت میکشد و محصولی را به دست میآورد و با دلالی و بُزخری میفروشد، 7، 8، 10 دست میچرخد تا به دست خانوار تهرانی برسد. قیمت هم ده برابر میشود. یک نفر تولیدکننده داریم، هفت نفر دلال. نسبت تولید به دلالی 1 به 7 است. بعد میگوئیم چرا در کشور اشتغال ایجاد نمیشود؟ این ساختار قدیمی منسوخ را هنوز نتوانستهایم در کشاورزی درست کنیم. تکنوکراتها اصلاً در مورد این مسائل فکر نمیکنند. اینها را مسئله نمیدانند. هیچ دولتی در این 30 سال در مورد اصلاح نظام دلالی در کشاورزی هیچ اقدامی نکرد. با اینکه قانون و ساختار و تعاونیهای روستائی و اتحادیهها را داشتیم. یعنی ابزارش را هم داشتیم، ولی استفاده نکردیم. در عرصههای دیگر هم همینطور. نقدینگی در کشور و نرخ پسانداز در استانها بالاست، اما اینها به سمت تولید هدایت نمیشوند. بانکها هم که دارند کار خودشان را میکنند.
حالا مجلسی لازم است که با این شناخت وارد این عرصه بشود و قطار را به ریل برگرداند تا بعد دولتهای کارآمدی بتوانند راه را ادامه بدهند.
به نظر میرسد تفکر حاکم بر مجلس و دولت که مملکت را مدیریت میکند نوعی ارتجاع است. یعنی ما با انقلاب یکسری طرحهای نو آوردیم، از جمله مردمی کردن اقتصاد، نهضت سوادآموزی، جهاد و… اما همه اینها کنار گذاشته شدند و یکسری طرحهای قدیمی که در خیلی جاها شکست هم خوردهاند، به کار گرفته شدهاند.
آقای هاشمی در ابتدای دهه 70 اعلام کرد که میخواهیم نسخه اقتصاد مختلط را پیاده کنیم. اقتصاد مختلط مال 40 یا 50 سال پیش از آن و حداقل 30، 40 سال قبل از اقتصاد کینز بود. این عقبماندگی و ارتجاعی که الان میبینید، محصول سازمان برنامه و بودجهای است که دارد با مدل 70 سال پیش کار میکند، یعنی برنامهریزی متمرکز، برنامهریزی از بالا به پائین که در خود کشورهای لیبرالی غرب هم منسوخ شده است. سه چهار کارشناس در سازمان برنامه و بودجه تهران مینشینند و برای 31 استان و 600 شهرستان و دهها هزار روستا تصمیم میگیرند، بدون اینکه درکی از اقتضائات آنها داشته باشند. براساس چهار تا جدول آماری تصمیم میگیرند. برنامهریزی متمرکز سالهاست که در دنیا منسوخ شده است، ولی ما هنوز داریم با آن سبک کار میکنیم. چرا؟ چون آقایان سواد این کار را ندارند، البته منافع هم دارند. دولت منافع عظیمی دارد و خودش بزرگترین دلال و کاسب است. شرکتهای دولتی سرپلها را برای خودشان نگه داشتهاند. شرکت امور پشتیبانی دام امروز بزرگترین رقیب دامدار و کشاورز است و دستگاههای وابسته و غیره. ما هنوز دولت متصدی داریم. دولت سیاسگزار و هدایتگر نداریم. سازمان گسترش صنایع ایران، ایدرو، ایجاد شد که در واقع مغز متفکر توسعه صنعتی کشور بشود. امروز وقتی به سراغش میروید میبینید دارد بنگاهداری میکند و در 100 تا کارخانه سهام دارد. گیر سهامها و گیر کارخانههایش است. سازمانی دولتی که در وزارت صنایع ایجاد شد که بخش خصوصی را توانمند کند که در حوزههای صنعت وارد عرصههای جدید بشوند. این سازمان حالا خودش شده بنگاهدار. سهام و کارخانه دارد، ترازنامه میبندد، سود و زیان میگیرد. سازمان ایمیدرو در عرصههای معدن مافیا درست کرده. اغلب معاون ما به اسم واگذاری به بخش خصوصی دارند به غارت میروند. به اسم واگذاری به بخش خصوصی، یک مافیا درست کردهاند و دارند معادن را غارت میکنند. بیتالمال و انفال را دارند به طرز عجیبی غارت و به کشورهای دنیا صادر میکنند.
یک نظر هست که خصوصیسازی در ذات خودش مشکلی ندارد و اگر در نحوه اجرای آن اصلاحاتی انجام بشود، میتواند به نفع عموم مردم، طرح موفقی باشد. یک نظر هم هست که خصوصیسازی کلاً باید متوقف بشود، چون در ذات خودش فساد دارد.
خصوصیسازی به انحراف رفت.
پس شما قائل به اصلاح آن هستید.
اصلاح بنیادین. اولاً قرار نبود که لزوماً کارخانه دولتی فروخته بشود. کشت و صنعت دولتی فروخته بشود. میتوانست مدیریت واگذار شود، اما مالکیت واگذار نشود. خصوصیسازی یعنی اینکه خود دولت بنگاهداری نکند. دولت میتوانست مالک بماند. ما در دنیا بیش از 30، 40 روش خصوصیسازی داریم. اینکه بفروشیم و آش را با جایش بدهیم برود، بدترین روش خصوصیسازی است
که دارد اجرا میشود.
بله، خصوصیسازی یعنی اینکه دولت را از تصدیگری و بنگاهداری آزاد کنید که بتواند سیاستگزاری درست بکند. همان مثالی که زدم. ایدرو الان وارد بنگاهداری میکند، در حالی که باید بنشیند و برای صنعت کشور برنامهریزی کند. خودش نباید بنگاهداری کند و سهامدار داشته باشد. این درست است، اما اینکه بیائیم حراج کنیم، با آن همه مفاسدی که دارد، غلط است.
قرار بود ابتدا مدیریت را واگذار کنید و بعد از یک دوره، به شرط عملکرد خوب، کمکم مالکیت را واگذار کنید. بعد هم به چه کسی واگذار کنید؟ به هر کسی که از راه رسید و قیمت بالاتر داد؟ نخیر. در خود سیاستهای الحاق اصل 44 گفته اولویت اول با تعاونیهاست. اول باید به مردم بدهید. اصلاً تعاونی در کشور اجرا نشده. کشت و صنعت هفتتپه ده هزار کارگر و کارمند داشت. ما گفتیم تعاونیهائی از خود این کارگران ایجاد بشود و بخشهای مختلف این کشت و صنعت را به همین تعاونیهای کارگر ـ مالکی واگذار کنید که در دنیا هم پیاده شده است تا کسی که امروز در اینجا کارگری میکند، کمکم مالک اینجا بشود. این کار را نکردند و آن را به دو نفر آدم از گرد راه رسیده دادند و آنها هم هفت تپه را به اینجا رساندند و فاجعه ایجاد شد.
من به جای خصوصیسازی، معتقد به مردمیسازی اقتصادی هستم. اگر ما اقتصاد را مردمی کنیم، به طریق اولی در خودش خصوصی هم میشود. اما خصوصیسازی چون مترادف با فروش اموال دولتی گرفته شده، غلط است. ما میگوئیم اقتصاد باید دست مردم باشد. نمیگوئیم انفال و بیتالمال را به کمترین قیمت، آن هم به آدمهای ناوارد دلال رانتخوار بفروشید. مردمیسازی اقتصاد قطعاً یک استراتژی کلان و راهبرد اساسی است که باید رخ بدهد. چه کسی گفته که برای تأسیس یک کارخانه باید از دولت و دستگاههای دولتی 30 تا مجوز بگیریم؟ این ضدمردمیسازی اقتصاد است. در دنیا میگویند میخواهی کارخانه بزنی برو و تولیدت را شروع کن. پروتکلهای من هم این است. برو اگر در مسیر از تو تخلفی دیدم اینطوری با تو برخورد میکنم. نمیگوید اول بیا 30 تا مجوز بگیر. مجوزهائی که بعداً خرید و فروش میشوند و خودشان تبدیل به یک عامل فسادآور شدهاند. ما در بورس کالای پتروشیمی پروانههائی داشتیم که صاحبان آنها مرده بودند و با پروانههای مردهها، در بورس کالای پتروشیمی، خرید و فروش مواد صورت میگرفت. مجوز است و میروید میخرید یا اجاره میکنید. اقتصاد باید به دست مردم بیفتد. در این هیچ شکی نیست. ما باید از این اقتصاد رانتی دولتیمآب دلالی دربیائیم و اقتصاد باید دست مردم بیفتد. این یک ضرورت حیاتی است. اما اینکه بدترین شیوه ممکن را به کار ببریم و اموال کارخانه را بفروشیم که بعداً از آن زمینخواری دربیاید، حماقت محض است و به چندین روش دیگر میشود این کار را صورت داد. خصوصیسازی به معنای فروش اموال دولتی قطعاً غلط است، اما مردمیسازی اقتصاد قطعاً درست است.
در مسئله مسکن بالاخره در دولت آقای احمدینژاد حرکتی مثل مسکن مهر انجام شد که در قیمت مسکن میتوانست تأثیرگذار باشد، اما در حوزه خودرو هیچ اتفاقی نمیافتد. تحلیل شما چیست؟
در حوزه خودرو از قدیم، از اواخر دهه 70 تا حالا دو تفکر در صنعت خودرو با هم جنگیدهاند. گاهی مدیریت دست این تفکر بوده، گاهی دست آن یکی. یک تفکر میگوید ما خودروساز نمیشویم. برویم و خودروی خوب خارجی را بیاوریم داخل سر هم کنیم و بدهیم دست مردم.
صنعت مونتاژ
بله، یکسری قطعات یدکی آن را هم خودمان بسازیم. یک تفکر میگوید ما میتوانیم صاحب فناوری خودروسازی بشویم، برنامه میخواهد و همّت. قدمت خودروسازی کره از ما کمتر نیست. هیوندا و کیا بعد از ما کارخانه زدند. ما ایران ناسیونال را داشتیم و آنها بعد از ما شروع کردند و امروز محصولاتشان Brand جهانی دارند. چرا ما نتوانستیم این راه را برویم؟ چون اعتقادی به این نداشتهایم که باید صاحب فناوری خودرو بشویم و این اعتقاد همیشه در حاشیه بوده است. راهش فروش خودروهای بنجل با قیمتهای گزاف به مردم نیست و دادن حقوقهای آنچنانی به مدیران. راهش این بود که نخبگان و نیروهای دانشبنیان را بخواهیم و پروژه را به آنها بدهیم. کاری که در صنایع نظامی شده. ما چگونه موشکساز شدیم؟ همینطوری؟ الکی؟ دستگاههای دفاعی ما به سمت دانشگاه رفتند. من در مقطعی درگیر این موضوع بودم و از روی شناخت عرض میکنم. رفتند و به نیروهای نخبه و شرکتهای مهندسی دانشبنیان دانشگاهی متوسل شدند و آنها را به کمک گرفتند تا امروز توانستهایم صاحب موشک و هوافضا باشیم. این اتفاق به این شکل افتاده. خودروسازی این کار را نکرده و به سمت دانشگاهها نرفته. هیچوقت مسئله را به صورت جدی پهن نکرده تا همه نیروهائی که میتوانند این گام را بردارند، به میدان بیایند.
بازار را هم به شکل انحصاری دراختیار گرفته.
انحصار مسئله دوم است. در صنایع نظامی هم انحصار وجود دارد، ولی در آنجا بد عمل نشده. مشکل در انحصار نیست. اینکه بعضیها میگویند درها را باز کنیم که رقابت ایجاد شود، درها را هم باز کردهایم، چه فرقی کرده است؟ برای بسیای از صنایع دیگر هم درها را باز کردهایم. به نظرم این مسئله او نیست، بلکه مسئله فرعی است. مسئله اول این است که اگر مدیریت درستی انجام میشد، در همین شرایط انحصار هم میتوانستیم نتیجه بهتری بگیریم.
مجلس میتواند در این مسئله ورود کند؟
قطعاً. در بحث مفاسدی که در صنعت خودرو داریم و قوانین اجرانشدهای که داریم، قطعاً مجلس باید ورود کند. باید از نظارت شروع کند. اجحافی که در حال حاضر خودروسازها به قطعهسازها میکنند کم نیست. در صنعت خودروسازی، یک خودروساز داریم، یک قطعهساز. قطعهسازهای ما به لحاظ فناوری جلوتر از خودروسازها هستند و اکثراً هم شرکتهای خصوصی هستند. هزاران شرکت خصوصی دارند قطعهسازی میکنند. خودروسازها گروههای خودروساز هستند که یا دولتی هستند و یا دولت در آنها سهم دارد. این قشر خودروساز به قشر قطعهساز اجحاف زیادی میکند و یک نوع ظلمی دارد به آنها میشود. ما اولاً باید بتوانیم این انحصار را بشکنیم و درست کنیم و حقوق قطعهسازها را به آنها برگردانیم. از آن طرف هم وقتی بحث رقابت میشود، باید یک رقابت هدفمند اتفاق بیفتد، نه اینکه در را باز کنیم. در را باز کنید، صنعت خودرو تعطیل میشود. باید رقابت هدفمند و هوشمندانه ایجاد کنیم. این به توانمندی مدیران اجرائی برمیگردد تا همان اتفاقی که در صنایع نظامی افتاد، در صنعت خودروسازی هم ایجاد شود.
در زمینه اشتغال یک ناامیدی جدی وجود دارد و آن هم اینکه این مشکل در ظرف شش ماه و یک سال و با یک برنامه و دو برنامه حل نمیشود و نیازمند یک برنامه بلندمدت است. آیا نمیتوان با یک برنامه کوتاهمدت مشکل اشتغال را که هر روز هم دارد بحرانیتر میشود حل کرد؟
اشتغال چند وجه دارد. یکی بحث منابع است اعم از پول و زیرساختها و دیگر بحث مهارت و دانش است. دیگر بحث بازار است و نهایتاً حوزه قوانین و مقررات. به اعتقاد من ما در منابع کمبود نداریم. بخش خصوصی نه به لحاظ مالی و نه به لحاظ فیزیکی کمبود خاصی نداریم. انبوه مواد اولیه، زمین، زیرساختهای مختلف. ما الان در شهرکسازی جزو ده کشور اول دنیا هستیم. شهرکهای صنعتی، ساحل، بندر، دریای آزاد و همه چیز داریم. در مهارت و نیروی انسانی که خیلی جلو هستیم. نیروی جوان آماده به کار متخصص مهارت دیده الی ماشاءالله. در دنیا رکورددار هستیم. خیلی از کشورهای صنعتی اروپا بحران نیروی کار دارند. الان آلمان بحران نیروی کار جوان و ماهر دارد. به این جهت است که الان مهاجرپذیر است، چون واقعاً نیروی کار ندارد و یک کشور پیر است. ما به شکل انبوه دانشگاه و شرکتهای دانشبنیان داریم. در این وجه هم وضعیتمان خیلی خوب است. از نظر زیرساختها هم وضعیتمان بد نیست. مشکل ما در حوزه کسب و کار مشکل نرمافزاری است نه مشکل سختافزاری، در حالی که دولتها میخواهند این مشکل را سختافزاری حل کنند. تا میگوئی اشتغال، میگویند پول میدهیم، تسهیلات میدهیم، در حالی که مشکل پول نیست. تا میگوئی اشتغال، میگوید برایتان کارگاه تولیدی میزنیم. در حالی که مسئله اشتغال ما این نیست. مسئله اشتغال در کشور ما بد فهمیده شده. بیست سال است که داریم طرحهای پولمحور، طرح ضربتی اشتغال در دوره آقای خاتمی، طرح ساماندهی اقتصادی دولت آقای خاتمی، طرح بنگاههای زودبازده در دولت آقای احمدینژاد، طرح آمایش صنعت دولت آقای احمدی نژاد، طرح فراگیر روستائیان دولت آقای روحانی. هدف همه اینها توزیع پول و تسهیلات بوده. همه طرحها هم در این دولتها منحرف شده و به تولید و اشتغال واقعی نرسیده. مسئله اشتغال در درجه اول تسهیل اشتغال است. ما باید کسب و کار را تسهیل کنیم، نه اینکه تسهیلات بدهیم. تسهیل یعنی حل مسئله مجوزها. ما داریم مجوزفروشی میکنیم. دولت و اتحادیهها میخواهند با مجوزها نان بخورند. این مسئله است که ورود را برای یک نیروی جدید سخت کرده و همه دوست دارند کارمند بشوند. چرا کارآفرین نمیشوند؟ چون ورود به آن سخت است.
آن نیروی ماهر دانشآموخته، خودش نمیرود و یک کارگاه یا مزرعه بزند و شروع کند، چون به در و دیوار میخورد و بوروکراسی اداری بیچارهاش میکند و در نتیجه بیخیال میشود. یا میرود دلال و وارداتچی میشود یا کسب و کار را رها میکند و میرود در جائی کارمند میشود. بخش اعظم مهاجرت از روستاها به شهرها، به خصوص در بین قشر تحصیلکرده جوان به این دلیل است. حاضر است برود و در شهر حقوق 800 هزار تومانی یا یک میلیون تومانی بگیرد، ولی در مزرعه 50 هکتاری پدرش کار نکند. یک بعدش مجوزها و قوانین ایجاد کسب و کار است. یک بعدش هم انحصارات است. انحصارات باید مرتفع شوند تا مردم بتوانند نفس بکشند و کار کنند. انبوه انحصاراتی که در عرصه کسب و کار داریم. در داروسازی میخواهید یک دارو تولید کنید، وزارت بهداشت اجازه نمیدهد. مثلاً میخواهید داروی ضداعتیاد بسازید، ستاد مبارزه با موادمخدر اجازه نمیدهد. میخواهید در حوزه دامداری وارد شوید، یکجور گرفتاری دارید. الان پرورش عقرب خیلی پولساز است، ولی اجازه نمیدهند.
برای دارو؟
بله، برای زهرش. اجازه نمیدهند. کار غیرقانونی است. میخواهی بروی مراتع را آباد کنی محیط زیست اجازه نمیدهد. میخواهی بروی در صادرات و واردات مثبت، مانعتراشی میکنند. این یعنی مداخله دائمی در کار مردم.
کسی که باید مجوز بدهد، گاهی اوقات…
دستش با طرف در یک کاسه است. ما داریم 90 درصد خوراک طیور را وارد میکنیم. میخواهی بروی تولیدکننده بشوی، پدرت را درمیآورند. یک شق مبارزه با فساد همین است که این مافیاها و سلطانها، سلطان شکر، سلطان سویا و… سلاطین را باید جمع کنید.
بیشتر مربوط به حوزه قضائی است تا قانونگذاری.
در عرصه قضائی بیشتر از بقیه حوزههاست. در معادن داریم. دولت اول باید اینها را جمع کند، ولی با اینها شریک است. شرکتهای دولتی با اینها شریکند.
بیشتر وکلا و پزشکان
بله، در عرصههای غیراقتصادی هم این اتفاق افتاده. کمبود پزشک و وکیل داریم. این هم جزو کسب و کار است. انحصار یعنی همین. بیعدالتی ریشه در انحصار دارد. هر جا انحصار داشته باشید، بیعدالتی رشد میکند. چیزی که میگویم نرمافزاری یعنی این. در بازار محدود کشاورزی کار دست دلالها و بعد دست میادین ترهبار مرکزی شهرهاست. منظور میادین میوه و ترهبار شهرداری نیست، بلکه میدان ترهبار مرکزی است که مرکز تجمع دلالهاست. کشاورز بدبخت در روستاها تولید میکند و محصولش دست به دست در دست دلالها میچرخد تا به میدان ترهوبار میرسد. اتحادیه و تعاونی روستائی داریم که روستائیان قانوناً مجاز به فروش محصولاتشان به آنها هستند. اساسنامه را که میخوانید منع قانونی وجود ندارد، ولی نمیتوانند. تا دست بزنند، مافیا جلوی آنها را میگیرد، دولت هم خواسته یا ناخواسته پشتیبانی میکند. اگر این موانع و انحصارات رفع بشوند، در کوتاه مدت در زمینه اشتغال جواب خیلی خوبی خواهیم گرفت، بدون اینکه نیاز به تسهیلات باشد، ولی در حال حاضر نگاه به اشتغال غلط است. فکر میکنند مشکل مربوط به منابع است و دائماً از صندوق منابع ملی پول میگیرند و وام 4 درصد میدهند که اشتغال ایجاد شود، نمیشود.
همین نگاه صندوق توسعه ملی را تضعیف کرده.
بله، مردم منابع کم ندارند. مصداقش پولهائی است که از مردم برای صندوق میزان و پدیده گرفتند و سوخت. پس مردم حاضرند از جیبشان پای کاری پول بیاورند. این پولهائی که مردم در صندوقها گذاشتند و به باد فنا رفتند، یعنی که مردم پول دارند. حالا یا این پول فیزیکی است یا یک خانه خالی بلااستفاده افتاده یا ثروت راکد و طلاست که میآورند و در این پروژهها میگذارند، چون فکر میکنند سود بیشتری به دست میآورند. اگر کسب و کاری وجود داشته باشد که سود خوبی بدهد، مردم چرا پولشان را در بانکها بخوابانند؟ چرا پولشان را در دلار و طلا بخوابانند؟ چرا شش تا خانه بگیرند و راکد بیندازند؟ اگر کسب و کار سود مطمئن داشته باشد، میروند به سراغ کسب و کار. ما اتفاقاً کشوری هستیم که به لحاظ نیاز به کسب و کار جزو کشورهای تراز بالای دنیا هستیم. ایران بهشت کسب و کار و پروژه است. چرا؟ چون انبوه عرصههائی را داریم که هنوز توسعه پیدا نکردهاند. ما در محصولات کشاورزی خامفروش هستیم و هنوز نیامدهایم محصولات کشاورزی را تبدیل کنیم. ما در زرشک و زعفران، درجه یک دنیا هستیم، ولی چه چیزی تولید میکنیم؟ هیچ! زعفران را در چای و زرشک را روی پلو میریزیم. از زرشک میشود چند صد محصول پائیندستی تهیه کرد. محصولات زیستی، محصولات شیمیائی، محصولات داروئی. نرفتهایم به سمت تبدیل محصولات کشاورزی، خامفروشی میکنیم.
تازه خامفروشی هم به بدترین شکل ممکن.
چه کسی در بین کشورهای همتراز ما به اندازه ما مزیت دارد؟ کسب وکار یعنی این. ده یاده اقلیم از چهارده اقلیم دنیا در ایران وجود دارد. انواع اقلیمهائی که برای کشاورزی مناسب هستند. دریا، کویر، جنگل، دشت، کوه، معتدل، خشک، مرطوب، شرجی و… همه اقلیمها را داریم. این همه اقلیم داریم و هنوز در کشاورزی خامفروش هستیم. طبق آمار رسمی 18 میلیون هکتار زیرکشت داریم و 18 میلیون هکتار مستعد کشت که کشت نمیشود. کسب و کار در کشور ما ابداً سخت نیست، چون همه منابع آن وجود دارد. نیروی انسانی، نیروی ماهر. ایرانیها دبی را آباد کردند. ایران نبود، دبی درست نمیشد. بعد در کشور خودمان مشکل اشتغال داریم. دولت هم دائماً بهخ اسم سیاست اشتغال ریخت و پاش میکند. وقتی کشور نیاز به کار و اشتغال و تولید دارد، این مافیاها و انحصارات باید جمع بشوند و یا قوانین دست و پاگیر. باز یک مثال دیگر از نرمافزاری بودن مشکل میزنم. قوانین محیط زیستی که به محیط ایست مشهور شده. فقط میگوید نکن. کشت نکن، تولید نکن، اینجا نکن. قدرت محیط زیست از کل وزارتخانههای دیگر بیشتر است. در کشوری که اشتغال مسئله اول آن است. در بیابانهای جنوب کشور، در استانهای محروم کشور، یک بیچاره میخواهد کارخانهای بزند، بلافاصله با مانع محیط زیست روبرو میشود. شتر دامی است که اتفاقاً به لحاظ مزیت برای ما درجه یک است، چون یک کشور نیمه بیابانی هستیم و شتر اساساً دام بیابان است. شتر یک دام به شدت به صرفه است، چون خار خشک بیابان میخورد و شیرو و گوشت و پشم و… میدهد. گوشت شتر لاکچری و جزو محصولات گرانقیمت است. میشود در مناطق بیآب و علف شتر پرورش داد. کو؟ جوگیر هستند. آقایان وزارت کشاورزی در سالهای گذشته مانع از گسترش شترداری و ایجاد مراتع شترداری شدند. در حالی که جزو مزیتهای کشور است، چون نصف بیشتر کشور بیابانی است. اصلاً قوت ایرانیها در قدیم شتر بوده، نه گاو. ما لبنیات گاو و گوشت شتر و بعد گوسفند می خوریم. گوشت شتر را با سیاست غلط از غذای خانوار خارج کردهاند و امروز حرف از مشکل اشتغال میزنیم. مشکلات ما در اشتغال صددرصد نرمافزاری است و با یک تشخیص درست برطرف میشود. قوانین مزاحم، دست و پاگیر، ضد و نقیض. قانونی را برای شمال کشور نوشتهاند که در آنجا متر به متر زمینخواری میشود، نمیتوانید به بیابانهای سیستان و بلوچستان تعمیم بدهید. قانون برای زمین خواری در شمال نوشتهاند و بعد کل زمینهای کشور را ملی اعلام کردهاند و اگر یک نفر در بلوچستان هم بخواهد گوسفندش را بچراند، با او برخورد میشود و میگویند داری در زمینهای دولتی این کار را میکنی و ممنوع است! عدم شناخت یعنی این. سیاستی را باید در گیلان پیاده کنی، برداشتی بردی در بلوچستان پیاده میکنی که یک اقلیم بیابانی عریض و طویل است؟
انتخابات را چطور میبینید؟
در انتخابات امسال برای نوسازی و جراحی فضای سیاسی کشور اتفاقات خوبی دارد میافتد. یکی جوانگرائی است. جوانان زیادی وارد عرصه انتخابات شدهاند که اغلب مستقل، با اندیشه و با تشخیص هستند. این پدیده مثبتی است. هر چند این جوانان دارند در فضای سیاسی به شکل ناجوانمردانهای قلع و قمع میشوند و با آنها خوب تا نمیشود. دوم اینکه فضای قبیلگی و باندی نسبت به دورههای قبل کمرنگ شده. در افکارعمومی هم وقتی بررسی میکنیم ظاهراً همینطور است. یعنی دیگر مردم به جناح و دسته چندان اعتمادی ندارند. بخشی البته ناشی از فضای بیاعتمادی عمومی مردم به مدیریتهای کلان کشور است.
نکته سوم بحث رسانه است که فضای مجازی و امثالهم به دست مردم افتاده و لذا دیگر کسی با تبلیغات انبوه پوستری و بنری و شام و ناهار دادن بعید است رأی بیاورد. آگاهی و قدرت تشخیص مردم به دلیل همین رسانههای مجازی به شدت بالا رفته است و لذا کسی است که واقعاً شایسته است، اما دستش خالی است و پول تبلیغات ندارد، امکان رأی آوردنش نسبت به قبل بیشتر شده است. در قدیم اگر کسی نمیتوانست شام و ناهار بدهد اصلاً رأی نمیآورد، حالا هر قدر هم که شایسته بود. حالا واقعاً اینطور نیست و مردم دیگر به شام و ناهار و بنر رأی نمیدهند و میتوانند فکر کنند و تشخیص بدهند. من این تکثر را قبول دارم و به آن معتقدم. من این بحثهائی را که به اسم وحدت میشود، از اساس غلط میدانم. انتخابات عرصه انتخاب است و هر چه تکثر بیشتر باشد، مردم قدرت انتخاب بهتری دارند. هر چه رقابت بیشتر بشود به نفع مردم است و مردم میتوانند معیارهای انتخابشان را بهتر اعمال کنند. ما چرا از رقابت و تکثر میترسیم؟ عرض کردم که هر جا انحصار ایجاد بشود، ظلم و فساد و رانت هم در همان جا ایجاد میشود. اگر این درست است، در فضای سیاسی هم نباید انحصار ایجاد کرد. چه کسی گفته که مردم باید بین اصولگرا و اصلاحطلب تصمیم بگیرند؟ براساس کدام آرمان انقلابی و مکتبی به اینجا رسیدهایم؟ چرا محدود کنیم؟ پس فرق ما با رژیم امریکا چیست؟ آنها هم همیشه بین دو جناح محدود که تفاوتهایشان در مبنا و عمل هیچ است و فقط در گروهبندی تفاوت دارند، حق انتخاب دارند. مبناها و ملاکهایشان یکی است. دوگانه اصولگرا و اصلاحطلب که واقعاً رنگ باختهاند و در ایجاد معضلات اقتصادی، هر دو جناح مقصرند و هر دو به یک شیوه عمل میکنند. لذا من معتقدم که این تکثر، مفید است، به شرطها و شروطها و این که در فضای تبلیغات هم بتوانند فعالیت کنند و ما باز مثل سالهای گذشته دچار یک جنگ نابرابر تبلیغاتی و انتخاباتی نشویم.
آیا به مجلس آینده امیدوار هستید؟
بله، امیدوارم. به نظرم برخلاف این ناامیدیای که مطرح میکنند که مردم رأی نمیدهند، از دل همین ناامیدی، امید جدیدی خواهد روئید. دلیلش هم ورود جوانان کارشناس و توانمند به عرصه انتخابات است و لیست ها و باندها نسبت به گذشته کمرنگتر شدهاند.
اگر نکته ناگفتهای باقی مانده بفرمائید.
رهبری میفرمایند من به آینده انقلاب امیدوارم وما الان داریم این را در فرآیند انتخابات به چشم میبینیم. این که چگونه میشود با این همه مشکلات، کج رفتاریها، ناکارآمدیها و فسادهائی که در کشور وجود دارد، این امیدواریای که ایشان اشاره میکنند چگونه اتفاق میافتد؟ خیلیها میگویند ما که هر چه جلوتر میرویم، بیشتر به مشکلات و معضلات برمیخوریم.
انتخابات مثل یک احیای قلبی و جراحی موفق است. یعنی مردم اگر هم ناراضی هستند در انتخابات شرکت میکنند که تغییری ایجاد کنند و اراده مردم باعث ایجاد تغییر میشود. از آن طرف انتخابات مجالی ایجاد میکند برای کسانی که احساس میکنند میتوانند مشکلات را حل کنند و آنها هم قدرت پیدا میکنند که بیایند و وارد میدان بشوند. معیارها هم در انتخابات، شفافتر و روشنتر میشوند. لذا انتخابات بستری میشود برای تزریق یک تفکر تازه و یک تفکر آرمانی جدیدتر که فارغ از اینکه نتیجه انتخابات چه بشود. آیا همان طیفهای گذشته رأی بیاورند و یا طیف جدیدی رأی بیاورد، این نوسازی و احیای قلبی باعث میشود که کشور در مسیر خودش یک پله ارتقا پیدا کند. در کشورهای دیگر این اتفاق رخ نمیدهد و صرفاً با براندازی میشود کاری کرد. راه دیگری وجود ندارد، ولی در کشور ما جمهوریت و انتخابات به مدد میآید تا فضا را برای یک تغییر اساسی آماده کن. با ورود نیروها و تفکرات جدید و ارتقای نگرشهای مردم، سطح موجودی معنوی انقلاب یک پله ارتقا پیدا میکند. خود نیروهائی که عزم خود را جزم کردهاند که کاندید بشوند و برای اولینبار با اندیشهها و روشهای جدیدی آمدهاند و حتی اگر رأی هم نیاورند، خود این عزم پخته و آمادهشان میکند.
پیام من به این نیروهای جدید تازه به میدان آمده این است که به بعد از انتخابات فکر کنیم و در انتخابات نمانیم. به فردای انتخابات فکر کنیم که این عزمی را که کرده و وارد میدان شدهایم، چگونه ادامه بدهیم، چون کشور واقعاً نیازمند یک تشکیلات سالم آرمانی برنامهدار انقلابی است. احزاب کنونی نتوانستند همتراز آرمانهای انقلاب حرکت کنند و بیشتر برای نظام ترمز شدند تا موتور. ما نیاز به نوسازی تشکیلاتی هم داریم. ورود این نیروهای پراکنده و جوان، ولی آرمانی و با برنامه، این نوید را میدهد که بتوانیم تشکیلات کارآمدتری برای انقلاب بسازیم که فضای آن از همین روزها شروع میشود و ادامه پیدا میکند. امثال ما نباید رأی آوردن یا رأی نیاوردن را برای خودمان ملاک بگیریم، چون سطحش خیلی پائینتر از این حرفهاست. یک مبارزه دائمی است که شروع شده و مقطع فعلی آن انتخابات است و مقاطع دیگر دارد و ادامهدار خواهد بود. من از روز اول کار حرفهای خودم هم همین تفکر را داشتم که یک مبارزه طولانی مدت اجتماعی در همه عرصههائی که جامعه به آن نیاز دارد پیش روی ماست. سیاست و سیاستوزی فرع بر این مبارزه است. بعضیها فقط به نماینده شدن فکر میکنند و اگر نشوند قضیه چندان برایشان مهم نیست، ولی من نگاهم این است که نخبگان، فعالان و گروههای سیاسی، آنهائی که واقعاً آرمان و گفتمان برایشان مهم است به موضوع به این شکل نگاه کنند.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
منبع: رجا
/.انتهای پیام